بعد مدتها برگشتم....
بالاخره بعد مدتها تنبلي امروز باز هم شروع كردم به نوشتن
از دختر قشنگم كه الان ديگه 22 ماهه شده
و هر روز شيرين زبونيش براي ما بيشتر ميشه.
تبسم خانم كلي اتفاقاي جديد تو اين مدت تجربه كردي ماماني
كه همش هم شيرين بوده الان ديگه شما همه كلمات رو ميگي
و سعي ميكني با ما حرف بزني عزيزم كلمات انقدر قشنگ از زبان تو تلفظ ميشه
كه آدم دوست داره همه چي رو از زبان شيرين تو عزيزترين
بشنوه و همه تو رو وادار ميكنن كه كلمات مختلف رو بگي
و بقيه هم از زبان شيرين تو لذت ببرن خوشكلم .
امروزا وقتي صدام ميزني مامان مريم (البته با شيرين زبوني خودت)
انگار قند تو دلم آب ميشه بس كه ذوق زده ميشم
و احساس خوب و قشنگي پيدا ميكنم عزيزكم .
البته اين هم بايد بگم كه حسابي هم شيطنت ميكني
و ماماني جرات نداره با شما بره بيرون چون همش ميخاي دودو كني
و حاضر نيستي كه دست مامان يا بابا رو بگيري
ولي تو خونه كه هستيم خيلي دختر گلي ميشي
و همش در حال ديدن كارتون مورد علاقت يعني دوراي جستجوگر هستي
و كلي براي ديدن اين كارتون ذوق داري خوشكل ماماني.
و اما شايد يكي از مهمترين اتفاقات اين مدت به دنيا اومدن
دختر گل دايي مهدي و خاله زهرا باشه
مهرساي نازنينمون روز اول ارديبهشت ماه 93 به دنيا اومد
و با خودش كلي شادي و شور دوباره به كل خانواده آورده
ميدونم كه تو و مهرسا روزهاي خيلي خوب و قشنگي در كنار هم خواهيد داشت
و بهتر از دو تا خواهر در كنار هم هستيد عزيزم
.اينم جند تا عكس از حال و هواي اين روزهاي تو و مهرسا خانم عزيز عمه
بفرماييد ادامه مطلب