تبسم ومهرسا
واقعا وقتی آدم بچه دار میشه دیگه شاد بودنش بسته به شادی بچه میشه و هر کاری میکنه که ساعات خوبی رو
برای فرزند فراهم کنه و خودش رو فراموش میکنه
و گاهی حتی فراموش میکنی که گذشته چه چیزی میتونست خوشحالت کنه .
چند وقت پیش هم در راستای شاد کردن تبسم خانم
و به پیشنهاد خودش 😉میخاستیم بریم پاساژ زیتون
شهر بازی و به دایی مهدی و خاله زهرا هم
پیشنهاد دادیم که مهرسا گلی هم بیاد و خلاصه
که همه باهم رفتیم شهر بازی🎡🎠
واقعا که روز خاطره انگیزی بود 😍
لحظات باهم بودن این دوتا فسقلی 👸👸
که برای اولین بار با هم اومدن شهر بازی 🎢
واقعا لذت بخش بود 💐دیدن هیجان مهرسا عزیزم
از دیدن اون همه نور رنگ
امیدوارم این عزیزانم همیشه کنار هم پشت و پناه
همدیگه باشن و از زندگی در کنار هم لذت ببرن
اینم چند تا عکس از دوتا خانم گل در شهر بازی
تبسم و مهرسا سوار قطار
بقیه عکسا رو در ادامه مطلب ببینید
تبسم مهرسا در چرخ و فلک
اینم بازی تو خونه با سرسره تبسم