تبسمتبسم، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

تبسم پرنسس بابا و مامان

13 ماهگی

دخمل قشنگم امروزها حسابی شیرین شده دیگه لحظه ای نمیتونم ازت جدا بشم عزیزم حالا دیگه چند قدمی رو خودت بر میداری و همش دلت میخاد راه بری مگر اینکه بخای خودتو سریع به چیزی برسونی و فضولی کنی اون موقع است که ترجیح میدی گاگله کنی و سرعت میگیری مامانی  حسابی شیطون و بازیگوش شدی منم که دوباره باید برم سر کلاس دانشگاه و باید بعضی روزها شما رو تنها بزارم ولی خب دیگه تو انقدر دختر خوبی هستی که بهونه نمیگیری عزیز دل مادر میدونی خوشکلم وقتی میرم کلاس خیلی دلم برات تنگ میشه خوشکل مامانی دوست دارم عزیزم.... ...
1 مهر 1392

بدون عنوان

روز جمعه ١٨ مرداد مصادف بود با عید فطر که برای من عید فطر یعنی یه دنیا خاطره یه دنیا زیبایی دخترکم سال پیش دقیقا روز عید فطر به دنیا اومد وای که چه عیدی بود چه عیدی بزرگی از خدا گرفتیم مامان جونی دختر گلم شما دیگه به تاریخ قمری یکساله شدی وقتی بهش فکر میکنم تمام خاطرات این یکسال مثل یه فیلم جلوی چشمام رد میشه چه روزهای تلخ و شیرینی در کنار تو گذروندم عزیزم چه اولین هایی رو که با تو تجربه کردم دخترکم ..... اما حالا یه هفته دیگه جشن تولد شماست که می خوام یه جشن تولد کوچولو و جمع و جور برات ترتیب بدم و الان در تدارک اون هستم امیدوارم همه چیز به خوبی پیش بره....... اما یه چند تا عکس خوشکل از دخترم در روز عید........ ...
30 مرداد 1392

اولين تولد

دختر نازم  بعد يك هفته كار و زحمت ماماني برات روز تولدت يه جشن تولد رنگين كموني خوشكل گرفتيم كه براي هميشه تو ذهن همه بمونه عزيزم همه محبت كردن و براي شما كلي هديه خوشكل اوردن كه اگه بزرگتر بودي حتما خودت ازشون تشكر ميكردي و همه رو ميبوسيدي هداياي شما   پدر جون و مادر جون بابايي يه سه چرخه صورتي خوشكل عمه نرجس يه بلوز شلوارك قرمز ناناز عمو سينا يه پيرهن بانمك و عمو پوريا (عمو پوريا نبود متاسفانه) يه سارافون مخمل زرشكي خوشمزه مامان جون و باباجون  ماماني يه پلاك طلا كه اول اسم گل دخترم هست و  دايي مهدي و زن دايي زهرا يه تاب خوشكل كه دخترم باهاش بازي كنه و دايي محسن و زن دايي ارميتا يه س...
30 مرداد 1392

ابشار مارگون

روز دوشنبه 17 تیر با دوستای بابایی رفتیم ابشار مارگون عزیز مامان شما که مثل همیشه خیلی دختر خوبی بودی البته گاهی اذیت میکردی ولی خب حق داشتی دیگه.... اینم بگم که موقع برگشتن تو ماشین حسابی مامانی رو اذیت کردی و همش می خواستی بایستی وای از دست تو دختر شیرینم اینم چند تا عکس از ابشار مارگون     تبسم خانم با آراد عزیز   ...
30 تير 1392

اولین ارایشگاه رفتن

دختر گلم روز چهارشنبه 12 تیر 92 برای اولین بار شما رو با مامان جون بردیم ارایشگاه طرلان اول که رفتیم شما تو بغل مامانی نشستی و خانم ارایشگر شروع به کوتاه کردن موهای شما کرد هیچی نگفتی مامان جون هم با شما بازی میکرد ولی اخرش که جلوی موهاتو کوتاه کرد زدی زیر گریه قربونت برم ولی زودی اروم شدی موهاتو حسابی کوتاه کردیم مدل کرنلی عزیزم ماه شدی اینم عکس شما با موهای کوتاه   بعد از کوتاهی مو     ...
30 تير 1392

گوش دخترم سوراخ کردن

عزیز دل مامان بلاخره بعد مدتها فرصت کردم چیزی برات بنویسم عزیز مامان روز سه شنبه 7 خرداد 92 با تصمیم و اصرار بابا رضا رفتیم و به گوش شما گشواره زدیم ...دختر قشنگم وای که چقدر من گریه کردم وقتی شما از درد اشک میریختی و گریه میکردی الهی مامانی فدای اون مرواریدای چشمات بشه دیگه هیچوقت دلم نمی خواهد این اشک چشماتو ببینم ولی میدونم که گاهی پیش میاد دیگه دختر عزیزتر از جانم دوست دارم پرنسس کوچولوی من.... چند تا عکس دخملی با گل گوشهای قرمزش در ادامه مطلب   ...
26 خرداد 1392

عكسهاي آتليه

در 6 ماهگي دخترم گل به اتليه انار برديم كه حسابي عكسهاي خوشكلي گرفتيم اينم عكساش     ...
13 خرداد 1392